اما جمهوری اسلامی شاهکار دیگری هم دارد از این قرار: یک نفری انتخاب می کند که به جبهه برود (به هر دلیل: شما حق ندارید دلایل منفی یی نظیر بی کاری، تهییج احساسی … وارد کنید وگرنه شما هم وطن پرست نیستید و هم ضد ولایت فقیه هستید) (و یا حتی در یک هواپیمای بنشیند و کشتانده شود) و جان عزیزش را از دست بدهد (باز لازم نیست منفی بافی کنید که چرا بجای مین روب از این بیچاره ها استفاده می کردند! مثل اینکه شما کلا با اسلام مشکل دارید!) به هر حال ایشان شهید می شوند.
من تمام وجودم برای این شهیدان احترام است چرا که از مرزهای عزیز ایران مان حفاظت کردند. اما یک نکته: جمهوری اسلامی چنین تشخیص داده که به جای این که آسایش زندگی خانواده ی این عزیزان را تامین کند فرزندان شهیدان باید انیشتن شوند. پس اینان باید حتما به دانشگاه راه پیدا کنند و فیثاغورث و بقراط و سقراط شوند. آن وقت است که این یادگاران عزیز نه فقط با نمره های کم که بسیار گاه با نمره های منفی وارد دانشگاه می شوند تا راه پدر را ادامه دهند! (و البته اغلب هم این کار را می کنند چون باید با تمام سیستم دانشگاهی و اساتید وارد جنگ شوند تا نمره ی قبولی را با غیرتی اسلامی بگیرند). به عبارتی چنین به نظر می رسد که اینان همه «بسیج» شده اند تا همان کارهای پدران خویش را دنبال کنند و در دانشگاه مشق نظامی کنند و جنگ کنند و روی مین بروند (البته نه علیه دشمن که علیه هم وطنان خود!). بسیاری از اینان امروز دکتر و مهندس هستند و به من چه که علم بهتر است یا بسیج!
یادک اول: من شخصا کسانی را می شناسم که برادر (خواهر) و یا فرزند شهید بودند و هیچگاه از سهمیه های دانشگاهی استفاده نکردند و اتفاقا چون آدم های مستعدی بودند تا بالاترین مدارج هم پیش رفتند.
یادک دوم: برخی از این سهمیه ها استفاده کرده اند ولی بدون این سهمیه ها هم لیاقت علمی تحصیل در دانشگاه را داشته اند و اتفاقا بدنبال جنگ آفرینی نیستند.
یادک سوم: کاش می شد کارنامه و بهره وری دکتر و مهندس های سهمیه ای را پیدا کرد و دید آیا همان قدر که پدران و یا برادرانشان افتخار آفرینی کردند آن ها نیز موفق بوده اند یا …ء
Filed under: فرهنگ، انقلاب، ایران | 6 Comments »